اخبار جوانرود

شهرستان جوانرود

اخبار جوانرود

شهرستان جوانرود

تحلیل و بررسی معنا و مفهوم اصلی واژه‌‌ی کورد

در مورد واژه‌ی « کــــــورد » محققان و تاریخ‌نویسان غربی، عرب وبعضا ایرانی، معانی نسبتا مشابهی را به آن نسبت داده‌اند که شاید این معانی توهین آمیز به نظر برسد و ما احساس کنیم که ایشان هدف‌مندانه و به عمد به چنین معنایی از واژه‌ی کرد دست یافته‌‌اند. اما ما نمی‌توانیم آن معناهایی را که به مذاقمان خوش نمی‌آید، نوعی اهانت به خود قلمداد کنیم، چون به هرحال از یک واژه آن هم واژه‌ای مانند "کرد" که قدمت بسیار نیز دارد، می‌توان معانی و تفاسیر زیادی را برداشت کرد که شاید اشتباه و یا توهین‌آمیز به نظر برسد، اما این در امر تحقیق و پژوهش یک مسئله‌ی کاملا طبیعی خواهد بود و ما نیز شایسته است که علمی و اصولی به نقد اینگونه نظریه‌ها بپردازیم نه اینکه تنها از روی خشم و بدون هیچ دلیل قانع کننده‌ای منکر آن شویم، کما اینکه در دوران اسلامی واژه‌ی کرد به معنای رمه گردانان و کوچ‌نشینان ایرانی‌تبار بکار رفته است و طوایف دیگر ایرانی‌ را نیز "کرد" نامیده‌اند.

یکی از آن معانی و مفاهیم که بسیاری از محققان، خصوصا محققین غربی از واژه‌ی کرد برداشت کرده‌اند، همین واژه‌‌های "شبان و چادرنشین" است که منبع آنها نیز بیشتر مورخان و جغرافیانویسان نامدار پس از اسلام، مانند اصطخری، یعقوبی، ابن بلخی و علی بن حسین مسعودی و... است که واژه‌ی کرد را در دوران تاریخی پس از حمله‌ی اعراب به ایران، به معنای کوچ‌نشینان ایرانی‌تبار به کار برده‌اند. و مسلما پژوهشگران و تاریخ‌نویسان معاصر با توجه به همین منابع موجود، به چنین مفهومی از واژه‌ی کرد دست پیدا کرده‌اند و نمی‌توان آنرا امری تعمدی و توهین‌آمیز دانست. البته در دوران معاصر، برخی از افراد و یا جریانهای سیاسی نیز بوده‌‌اند و هستند، که با توجه به این منابعی که ذکر شد و تاکید بر درستی این معانی و مفاهیم از واژه‌ی کرد، به صورت هدفمندانه سعی در کوچک کردن کردها داشته‌ و دارند که نمی‌توان منکر آن شد. اما با این حال این نتیجه‌گیری از مفهوم واژه‌ی کرد، چه به عمد و چه به اشتباه، باعث شده تا ما آنرا نوعی اهانت به خود تلقی کرده و آنرا برنتابیم.

البته نگارنده نیز چندان با معنی شبان و چادرنشین موافق نیستم و معنای واژه‌ی کرد را چیز دیگری می‌دانم که در ادامه به آن خواهم پرداخت. اما در مورد این نظریه‌‌ی محققین و پژوهشگران لازم می‌‌دانم که توضیح مختصری را ارائه بدهم.

همه‌ی ما می‌دانیم که انسانها‌ی اولیه ابتدا به صورت غارنشینی زندگی می‌کرده‌اند و سپس با اهلی کردن حیوانات به کوچ‌نشینی و چادرنشینی و سپس یکجانشینی روی آورده‌اند. پس اگر بر فرض مثال این معنا یعنی شبان و چادرنشین در مورد واژه‌ی کرد صدق کند، باز نیز چیزی از قدمت تاریخی و اصالت وجودی کردها کم نخواهد شد، چون در صورت درست بودن این معنی، می‌توان با صراحت چنین ادعا کرد که کردها اولین مردمانی بوده‌اند که بعد از غارنشینی به زندگی چادرنشینی و سپس یکجانشینی روی آورده‌اند و واژه‌ی شبان و چادرنشین، لقبی بوده که اولین گروه نژادی از انسانها‌ی تکامل ‌یافته برای نخستین بار برروی خود گذاشته‌اند و با این نام، خود را از مردمان غارنشین آنزمان متمایز کرده‌اند. پس می‌توان از آن به عنوان یک نوع تکامل در تاریخ بشری یاد کرد و به آن افتخار ورزید، و حتی می‌توان ادعا کرد که کردها نخستین مردمانی هستند که با پایان دادن به دوران غارنشینی و روی آوردن به زندگی دامداری و کوچ‌نشینی تحول بزرگی را در شکل‌گیری تمدن بشری ایجاد کرده‌اند.

اما بدون شک معنای واژه‌ی کرد نمی‌تواند شبان یا کوچ‌نشین باشد و معنای آن ساده‌تر و روانتر از آن چیزی است که ما ذ‌هن خود را با آن درگیر ساخته‌ایم و با جستجو کردن و کنکاش در چندین منبع تاریخی قبل و بعد از اسلام، می‌توان به راحتی به معنای حقیقی آن دست یافت.

با توجه به همین منابع موجود، می‌توان واژه‌ی کرد را به «دلیر و شجاع» معنا و تفسیر کرد و من نیز دلایل خود را برای اثبات این ادعا با ذکر این منابع در پایین خواهم آورد. هرچند در این زمینه پژوهش‌هایی قبلا به عمل آمده و در آن پژوهش‌ها واژه‌ی کرد را به دلیر و پهلوان تعبیر کرده‌اند، اما متاسفانه در این پژوهش‌ها نه تنها هیچگونه نقدی بر واژه‌ی شبان و کوچ‌نشین که برای واژه‌ی کرد توسط تاریخ‌نویسان قدیم و جدید در نظر گرفته شده‌است به عمل نیامده، بلکه حتی به آن نیز اشاره‌ای نشده است و تنها به این نکته اکتفا کرده‌اند که واژه‌ی کرد به معنای دلیر و شجاع می‌باشد. اما هدف من از این جستار آن است تا آنچه‌ را که تا به امروز آندسته از محققین و تاریخ‌نویسان غربی، ایرانی و عرب در مورد واژه‌ی کرد نوشته‌اند، نقد کرده و این نظریه‌ که گویا واژه‌ی کرد به "شبان و کوچ‌نشین" دلالت دارد را به چالش بکشانم، و در این زمینه از همین منابعی که ذکر کردم نیز بهره برده‌ام.

نخست به سراغ شاهنامه‌ی حکیم فردوسی می‌رویم چون ما در شاهنامه‌ی فردوسی چندین بار با واژه‌ی کرد به شکل امروزی برخورد می‌کنیم. هرچند دراشعار شاعران قبل‌تر از او همچون رودکی نیز واژه‌ی کرد وجود دارد، اما شاهنامه از آن جهت حائز اهمیت است که فردوسی ما را با ریشه و نژاد کردها آشنا می‌کند.

شاهنامه‌‌ی فردوسی برگرفته از اسطوره‌ها و داستانهایی است که در زمان حیات او و در بین مردمان ساکن در فلات ایران سینه به سینه حفظ شده بود، درست همانگونه که بسیاری از اشعار و آوازهای فولکلور کردی، امروزه در بین مردم کرد به صورت نسل به نسل و سینه به سینه حفظ شده‌است و ما می‌توانیم از دل همین اشعار فولکلور، رازهای بسیاری را کشف کنیم. حتی ما در مناطقی از استان کرماشان، شاهنامه‌ی کردی داریم که به برزونامه معروف است، ولی متاسفانه قدمت آن مشخص نیست و درست همانند داستانهای شاهنامه‌ی فردوسی است، با این تفاوت که به زبان کردی سروده شده‌است و جالبتر آنکه تمام آن مکانهایی که در شاهنامه‌ی فردوسی ذکر شده در این کتاب نیز وجود دارد و بسیاری از این مکانها هنوز نیز در اطراف کرماشان و با همان نامها وجود دارند و چه بسا که فردوسی همین برزونامه را در اختیار داشته و یا اگر چنین نبوده‌ باشد، می‌توان گفت که وی از زبان مردم همین مناطق در آن زمان این اسطوره‌ها را شنیده و سپس به صورت شعر آنها را سروده باشد. نام جا و مکانهایی همچون: سمنگان، آبادی کانی‌توران(چشمه‌توران)، کوه هژیر، زواره کوه، گردنه‌ی کرکسار، هفت آشیان، زویری، مرِگ (Merg)، مانِشت، گواور، تجر، سروناو، چاه بیژن و «سان روسم» یا سنگ رستم که غاری در دل آن وجود دارد و مردم آنجا اعتقاد دارند که جایگاه رستم بوده است و «کانی سهراو» یعنی چشمه‌ی سهراب و... که همه‌ی این مکانها در شاهنامه نیز آورده شده‌است.

متاسفانه برداشت برخی از ما کردها از اشعار فردوسی تنگ‌نظرانه است، گویی که او نیز مانند بسیاری از فارسهای امروزی سعی در برتر نشان دادن فرهنگ آنها نسبت به دیگر فرهنگهای موجود در ایران را داشته‌ است، در حالیکه اینگونه نیست و ما با وجود شاهنامه است که پی می‌بریم که کاوه‌ی آهنگر کرد بوده و ما کردها از نژاد او هستیم و او هیچگاه در شاهنامه به تمجید قوم خاصی نپرداخته بلکه همواره ایران اساطیری را ستایش می‌کند. فردوسی تنها راوی اسطوره‌‌هایی بوده که بازگو کننده‌ی دوران (پیشدادیان و کیانیان) است، دورانی که با اسطوره‌های ما کردها نیز مشترک است و به یقین می‌توان پیشدادیان و کیانیان را اسطوره‌های دوران ماد دانست. برای مثال کیخسرو شاه کیانی نیز یکی دیگر از شخصیتهای اساطیری و جاودانی در شاهنامه است که کردها نیز خود را از نسل او می‌دانند، به طوری که نام او را همواره در سرود ملی خود«ئه‌ی ره‌قیب» می‌آورند و به او احترام می‌گذارند:

ئێمه رۆڵه‌ی میدیاو که‌ی‌خسره‌وین ــ ما فرزندان ماد و کیخسرو هستیم

دینمان، ئائینمان، هه‌ر نیشتمـــــان ــ دین و آیینمان سرزمین ماست

این را هم باید دانست که اسطوره‌ با افسانه کاملا فرق می‌کند، چون اسطوره‌ها می‌توانند حقیقت داشته باشند ولی تاریخ وقوع آنها برای ما نامشخص است، اما افسانه‌ها خیالی و تنها زاده‌ی ذهن خلاق انسانهاست. مثلا امروزه تاریخ یونان، روم و مصر باستان را با استناد به اسطوره‌های آنها به صورت تاریخ مدون در می‌آورند و نه تنها هیچ مانعی ندارد بلکه قابل قبول نیز می‌باشد، اما جالب است که در مورد تاریخ ایران نمی‌توان چنین کاری را انجام داد و همین غربیها اسطوره‌های ایران باستان را واقعی نمی‌دانند و آنرا به عنوان منبع تاریخی معتبر نمی‌پذیرند! که این نیز مقوله‌ای دیگر است و شرح آن در این جستار نیست.

و اما فردوسی در شاهنامه‌ی خود شرح می‌دهد که آن جوانانی که توسط آشپزهای ضحاک رهانیده می‌شدند، به کوه‌ و صحرا پناه می‌بردند و با زیاد شدن تعداد آنها و با رهبری کاوه‌ی آهنگر به قیام بر علیه ضحاک برمی‌خیزند و در نهایت او را نابود می‌کنند و فریدون را به جای او بر تخت شاهی می‌نشانند. او در شاهنامه‌ی خود که آنرا با الهام از اساطیر ایرانی سروده‌است، کردها را از نژاد جوانانی می‌داند که از دام ضحاک رهانیده شده و به کوهستان پناه می‌برند، و برای از بین بردن اهریمن، دروغ و بی‌عدالتی، راه مبارزه با ضحاک ستمگر را در پیش می‌گیرند. این بدان معناست که این جوانان کرد، نه تنها شبان و چادرنشین نبوده‌اند، بلکه کسانی بوده‌اند که در جامعه‌‌ی آن روزگار نیروی متفکر و اندیشمند جامعه محسوب می‌شده‌اند و تاب و تحمل زورگویی و استبداد را نداشته‌اند، و خوردن مغز آنها توسط مارهای دوش ضحاک، به مثابه‌ی از بین بردن فکر و اندیشه‌ی آنها بوده‌است:

همی بنگرید این بدان آن بدین ــ ز کردار بیداد شاه زمین

از آن دو یکی را بپرداختند ــ جزین چاره‌ای نیز نشناختند

برون کرد مغز سر گوسپند ــ بیامیخت با مغز آن ارجمند

یکی را به جان داد زنهار و گفت ــ نگر تا بیاری سر اندر نهفت

نگر تا نباشی به آباد شهر ــ تو را از جهان دشت و کوه است بهر

به جای سرش ز آن سری بی بها ــ خورش ساختند از پی اژدها

ازین گونه هر ماهیان سی جوان ــ ازیشان همی یافتندی روان

چو گرد آمدی مرد ازیشان دویست ــ بر آن سان که نشناختندی که کیست

خورشگر بدیشان بزی چند و میش ــ سپردی و صحرا نهادند پیش

کنون "کرد" از آن تخمه دارد نژاد ــ که ز آباد ناید به دل برش یاد

جالب آنکه خود نام پارس یک واژه‌ی مادی است. واژگان آریایی "پارس" و "پرسو" به معنی "دنده" به کردی "په‌راسوو" و بطور مجاز به معنی "پهلو" و "کنار" می‌باشند و "پارس"، "پارسوآ" و "پارت" هر سه در کنار خاک ماد قرار داشتند، بطوریکه پارس در جنوب، پارسوآ در باختر و پارت در خاور، و در شمال ماد نیز در میان قبیله‌های دیگر به نام "پارسی‌ها" برمی‌خوریم.

آیا می‌توان با برداشت چنین معنایی از واژه‌ی پارس، اینگونه استنباط کرد که به فارسهای امروزی اهانت شده‌است؟! هرچند نگارنده به شخصه فارس امروزی را آن پارس دیروز نمی‌داند و این خود احتیاج به بحثی جداگانه و علمی خواهد داشت، اما مختصرا اشاره می‌کنم که پارسهای اصیل همان مردم لر خصوصا لرهای بختیاری امروز هستند که مشترکات فرهنگی زیادی با کردها دارند و می‌توان فارسهای امروز را تنها ماحصل اشتراک زبانی مردم سراسر ایران در زبانی واحد به نام زبان فارسی در ایران بعد از اسلام دانست که اگر به دنبال ریشه‌ی یک فارس‌زبان امروزی بگردیم، در می‌بایم که ریشه‌ی آنها به همین تیره‌های ایران باستان باز خواهد گشت، یعنی لر، کرد، آذری، بلوچ، مازنی و... و فارس تنها هویتی تازه‌ است که آنها برای خود پیدا کرده‌اند و ما نیز آنرا از روی نا آگاهی پذیرفته‌ایم!!!

در جغرافیای سیاسی کیهان و در بین صفحات 57 تا 63 چنین آمده‌ است:

«مشروح‌ترین شرح از عهد قدیم درباره‌ی کردان روایت گزنفون است که کردان را مردمی سلحشور و سرزمین آنان را کوهستانی صعب‌ العبور دانسته است. پس از آن استرابون جای آنان را در کشور پهناور ماد ذکر کرده و آنان را «کورتی» نامیده است. طبق روایات مورخان قدیم و شاهنامه‌ی فردوسی، دسته‌های بسیاری از کردان در فارس سکونت داشته‌اند، از آنجمله است طایفه‌ی شبانکاره. هنگام ظهور اردشیر بابکان یکی از رؤسای این طایفه به نام جوزهر شهر استخر را دردست داشت و ساسان از خاندان کردان بازرنگی که طایفه‌ای از شبانکاره بودند زنی خواست و بابک از او بوجود آمد

در همین رابطه «لمبرت» به نقل از «رشید یاسمی» می‌گوید: «نه تنها کردهای پارس بزرگترین پشتیبان قدرت نظامی و جنگی ساسانیان بودند، بلکه اردشیر اول، موسس امپراطوری، خود یک کرد بود. او می‌گوید: ساسان پدر بزرگ اردشیر با «رام بهشت» از کردهای مازنجان ازدواج کرد که بنا به عقیده استخری، یکی از پنج طایفه‌ی کرد پارس بود. فرزندشان بابک از خویشاوندی و پیوندهای کردی خود استفاده کرد و فرزندش اردشیر را به عنوان حاکم دارابگرد فرستاد، که مرکز چوپانان، یا شبانکاره بود. اتحادیه‌ی بزرگ عشایر که بازنجان به آن تعلق داشت، در شورش اردشیر علیه اردوان پنجم(آخرین پادشاه اشکانی)، حامی اصلی او بوده‌اند. بعد از اینکه اردشیر خود را شاه شاهان اعلام کرد، اتحادیه‌ی بزرگ عشایر به او یاری کرد. اردوان نامه‌ی توهین آمیزی به اردشیر نوشت؛ این نامه توجه ما را به اصل و نصب کردی اردشیر جلب می‌کند« یعنی تو پای از گلیم خویش بیرون نهادی و مرگ را به جانب خویش خواندی. کردنژاد که در چادر کردها پرورده شده‌ای تو را که رخصت داد که آن تاج را بر سر گذاردی.»(لمبرت،1367:102)

لمبرت ضمن اینکه کردهای فارس را با لرها و بختیاری‌ها نزدیک می‌داند، می‌نویسد: « قطعی‌ترین همه‌ی اینها، این حقیقت است که واژه‌ی کرد در زبان فارسی و متون عربی صرفاً به معنی چادرنشین است و بر هیچ نوع ویژگی نژادی دلالت نمی‌کند. در این حالت است که نامه‌ی اردوان پنجم توهین آمیزتر می‌گردد. چون در آن، وی، اردشیر را یک چادرنشین نادان خطاب می‌کند. »(لمبرت، 1367 :103)

اما در بخشی از کارنامه‌ی اردشیر بابکان که کتابی است از دوران ساسانیان، این نظریه‌ی لمبرت که کرد بر نژاد دلالت ندارد، رد می‌شود. در این بخش چنین آمده است: «و ساسان شپان پاپک بود و همواره با گوسپندان بود و از تخمه‌‌ی دارای دارایان(داریوش هخامنشی) و اندرش خدایی الاسکندر بگریز و نهان روشی بود و با کرد شپانان بسر می‌برد ....» بنابراین منظور از این عبارت "کرد شپانان"، یعنی شپانانی که از تبار کرد بوده‌اند می‌باشد و مسلما منظور از واژه‌ی "کرد" در متن‌های سده‌ی سوم هجری به بعد نیز چیزی غیر از نژاد کردی نیست. متاسفانه برخی از تاریخ نویسان و محققان غربی، بر این عقیده‌اند که واژه‌ی کرد بر نژاد دلالت نمی‌کند و به معنای کوچ‌گران و چادرنشنیان است، اما این به دور از منطق و استدلال درست است. زیرا همانطور که در کارنامه‌ی اردشیر بابکان می‌بینیم، کرد در واژ‌ه‌ی "کرد شپانان"، به تبار و نژادی خاص دلالت می‌کند. بعلاوه آنکه در کتب تاریخی یونان بارها به مردمانی با نام کردوک و کاردوخ اشاره شده‌است.

«استرابون» جغرافیدان و مورخ یونان باستان در چند قرن پیش از میلاد درباره‌ی چگونگی تربیت و پرورش بدنی جوانان کرد می‌نویسد: «جوانان پارسی(اینجا منظور ایرانی است، چون در آنزمان یونانیها ایران را به خاطر مرکزیت شهر پارسه یا تخت‌جمشید، پارس می‌نامیدند) را چنان تربیت می‌کنند که در سرما و گرما و بارندگی، تاب و توان داشته،‌ ورزیده باشند. شب در هوای آزاد به حشم داری بپردازند و میوه‌ی جنگلی مثل بلوط و... بخورند، اینها را کردک (kardak) گویند. مردم کردک از غارت زندگی می کنند و کردک به معنی دلیر است».

«حشمت الله طبیبی» در خصوص واژه کرد می‌نویسد:

«آنچه اکثر محققین و نویسندگان قدیم و جدید بر آن اتفاق نظر دارند این است که قبل از آمدن قبایل کرد ایرانی به ناحیه‌ی کردستان، قوم آریایی نژاد دیگری به نام (کاردو) در این سرزمین ساکن و دارای تمدن بالنسبه مهمی بوده‌اند که با مهاجرین هم نژاد خود در هم آمیخته و در هم مستحیل شدند و در نتیجه مهاجرین نیز به همان نام نامیده شدند.»طبیبی، حشمت الله، مقاله نخست، در کتاب تحفه‌ی ناصری در تاریخ و جغرافیای کردستان، نوشته‌ی میرزا شکرالله سنندجی. ص 5.

این در حالی است که در کتیبه‌‌‌های آشوری و بابلی واژه‌‌ی کاردو به معنی نیرومند و پهلوان می‌باشد. و حتی بر فرض درست بودن این گفته‌ی استاد طبیبی(مستحیل شدن کردهای امروزی با کاردوها)، باز می‌توان ادعا کرد که واژه‌ی کرد به معنای دلیر و پهلوان است.

«بدلیسی»نیز در شرفنامه (تاریخ مفصل کردستان) در مورد لفظ کرد می‌گوید: «لفظ کرد تعبیر از شجاعت است چراکه اکثر شجاعان روزگار و پهلوانان نامدار از این طایفه برخاسته‌اند، مانند رستم زال که در ایام حکومت پادشاهی کی‌قباد می‌زیسته از طایفه‌ی اکراد بوده و چون تولد او در سیستان بوده‌، به رستم زابلی اشتهار یافته است. و کسانی چون آرش کمان‌گیر(در زبان کردی آرش به معنی آتش سیاه می‌باشد، آرش مخفف کلمه‌ی آررش است، آر به معنی آتش و رش نیز به معنی سیاه)، فریدون(فریدون در زبان کردی به‌ معنای عالم، دانشمند و کسی‌ که بیشتر می‌داند است، فری(فره) به معنی خیلی‌زیاد و دون به معنی دانستن و فهمیدن)، بهرام چوبین، میلاد و فرهاد کوه‌کن همگی کرد بوده‌اند

امروزه به کردهای نوحی ایلام و خانقین در کردستان عراق کرد فیلی(فه‌یلی یا فهلوی) می‌گویند، حتی لرهای لرستان را نیز لر فیلی می‌نامند. که واژه‌ی فه‌یلی دگرگون شده‌ی واژه‌ی پهلوی می‌باشد و پهلوی در لغت‌نامه‌ی دهخدا منسوب به پهله و به معنی پهلوان است:

بیاورد پس جامه‌ی پهلوی

یکی اسب با آلت خسروی

همه جامه‌ی پهلوی کرد چاک

خروشان بسر بر همیریخت خاک[فردوسی]

با توجه به این تفاسیر و منابع موجود می‌توان اثبات کرد که واژه‌ی کرد در حقیقت صفتی بوده که به مردم این بخش از ایران باستان می‌داده‌اند و به معنای دلیر و پهلوان می‌باشد. جالب است که هنوز نیز صفت پهلوان برای مردمان زاگرس و خصوصا کردها به کار می‌رود و واژه‌‌ی "گرد" نیز می‌تواند شکل دیگری از واژه‌ی کرد باشد و اگر واژه‌ی کرد معرب واژه‌ی گرد نباشد، حداقل از لحاظ معنا و محتوا با آن هم معنی و مترادف است.

نکته: در صورت یافتن منابع بیشتر در این رابطه، آنرا به ادامه‌ی جستار خواهم افزود.

نوشته‌ی: جهانگیر ولیان(جانی کرماشان)

نظرات 1 + ارسال نظر
حسن .س.هاشمی سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ب.ظ

دوست عزیز باید توجه داشته باشید ما اسم دیگری هم داریم و آن (کرمانج ) است.همین نام کرماشان هم از وازه کرمانج مشتق است و دیالکتهای زبان کردی یعنی 1-کرمانجی شمال 2-کرمانجی میانه که به غلط سورانی هم گفته میشود 3-کرمانجی جنوب که باز به اشتباه کلهری هم میگویند منظور زبان کرمانج ها است که چون از دیرباز کرمانجها به چادرنشینی و دامداری اشتغال و از یکجا نشینی بیزار و دون شان دلیری و جنگاوری خود میشمردند لذا بدانها کورد هم میگفتند بد نیست بدانید در گذشته اکثریت بزرگ ایرانیان شیوه زندگی متحرک داشتند و شاید ده درصد ملت در شهرها ساکن بوده اند در عهد رضا شاه که ایران وارد دوران تجدد و مدرنیته شد به زور ایشان را تخته قاپو کردند.این تصور که در عهد باستان کرد و پارس دو قوم متفاوت بوده اند نه علمی و نه منطقی است .زبان فرهنگ حتی نزاد در درازای تاریخ مثل هر پدیده دیگر ثابت نبوده و دچار تغییر و تحول و دگرگونی میشود و این یک اصل دیالکتیکی علمی است.خوشبختانه متن اصلی کارنامک ارتخشیری پاپکانی در دسترس است .من دارم.زبان پهلوی مخلوطی است ازلهجه های زبان کوردی کرمانجی و زبان فارسی و اورامی و کاملا هویداست مادر هردوزبان است البته با توجه به شاخصه های زبانشناسی.کردهه یا بهتر بگوییم کرمانج های نیاکان ما یکجا نشینی و کشاورزی را دون شان شجاعت و جنگاوری شمرده و در جبال غرب ایران که یونانیان بدان زاگرتی و زاگرسی میگفتند ساکن چون اینجا آب و علف داشت و بقیه ایران خشک و بی آب بود.با هجوم اعراب و فتح ایران دویست سیصد سال بقول انها زبان های مجوس قدغن و زبان عربی که حالا مقدس هم شده بود زبان رسمی ایرانیان گشت .ایرانیانی که جملگی مولی یعنی بنده و برده اعراب که مولا و صاحب ایشان شده بودند گشته و دمار از روزگارشان در آورده زن و دخترانشان هم به جاریه یا کنیزکی برده بودند.میدانید که در فقه اعراب کنیز عقد هم نمیخواهد و صرفا برای بیگاری و همخوابگی است پس از این چند صد سال کم کم زبان فارسی دری تولد یافت که به زبان مشترک ارتباطی همه ایرانیان تبدیل شد .اما کردان شبان و گله دار جبال که در مناطق وسیع و دور از هم زاگرس بودندی در مسیر تاریخ زبانشان سیر تحول و ساییدگی و پیشرفت مستقل را طی میکرد و در کتابت هم از زبان مشترک دری سود میبردند . به سبب دوری و وسعت سرزمین کردان تحول زبان در قالب ذیالکت های جدا جلو آمد ادبیات مکتوب هم نداشتیم و آثر به زبان مشترک تالیف میشد.اولین اثر مکتوب کردی دیوان ملای جزیری است .بعلاوه با کدام سند تاریخی میتوان ثابت کرد ماد و هخامنشی دو فرهنک و دو قوم جدا بوده اند؟در حالیکه یک سرزمین داشته و کوروش نوه شاه مدیا است آیا قرابت بیشتر شبیه دو خاندان یک قوم نیست.؟در حالیکه میدانیم پارسه نام مکان است نه نام قوم و این که می گویند مثلا زبان فارسی میانه یا فارسی باستان قراردادی است میشود گفت کرمانجی باستان یا کردی باستان و...چیزی که هست زبان کردی لغات بیگانه را چنان هضم میکند که کاملا کردی میشود مثل ایمن که به هیمن تبدیل شده و صدها وازه اما در فارسی نه.میخوام بگم اکثرا یرانیان و پادشاهان باستان ما کرد هم بوده اند و این بسیار ساده و علمی اثبات میشود .بسیاری از جعلیات تاریخی ساخته اوایل عهد رضا شاه است در جریان پروژه ملت ساژی و ایجاد ناسیونالیسم ایرانی -فارسی ...سخن زیاد است .یا هو........والسلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد