زیستگاه:
ایل جاف در سرزمین وسیعی که از شمال به منطقه جنوبی سلیمانیه عراق و حلبچه و اورمان جنوبی، از شرق به دامنه شرقی رشته کوه شاهو، کامیاران و بیلوار و میان دربند، از جنوب به منطقه سنجابی (الهیارخانی)، قلخانی، سرپلذهاب و از مغرب سراسر با خاک عراق کنونی یعنی از مغرب (هرتا) hertā و کناره رود سیروان در خط مرز و در شمال تا کناره رود قورهتو در جنوب این خاک محدود است.
هزاران سال است که این محدوده زیستگاه این ایل بوده است
طوایف کوچروجاف تابستان را در حوالی ییلاق پاوه، دامنههای رشته کوه شاوه (شاهو)، کوه بنی گز، کوه سارابند، کوه ماکوان و در دشتهای؛ دشت حر، نهر آب و شادی آباد (شالیآباد)، دشت لیل، حلول Lalūl، زمکان zemkān و قسمتی از دهستان دالاهو(کرند غرب) به اسکان بهاری و تابستانی اقدام مینماید.
گرمسیر:
طوایف مختلف ایل جاف هر کدام دارای سردسیر و گرمسیر میباشند که در بحث طوایف مزبور، مقر هر کدام را جداگانه نام خواهیم برد. گرمسیر ایل جاف نواحی مرزی مَرَخیل maraxil، خانه شور، ازگله azgle، باویسی، سرقعله، جیگیران، زهاب، حاجی لر و چوارکلا و ćūārkelāv میباشد.
این جاف از طوایف متعددی تشکیل یافته است، که ترکیب سازمان ایلی آنها کلاً بر اساس پدر نسبی است که در نهایت به سلسله واحدی ختم میشوند؛ که تیرههای متعدد وابسته را تشکیل میدهند (البته این تیرهها دستخوش تغییراتی شدهاند و من یکی از تیرهها را که در دشت ذهاب قرار دارد و این تغییرات در آن چشمگیر بوده در زمینه کاری خود آوردهام. طوایف قبادی، باباجانی، ولدبیگی که معروف به (ثلاث) هستند، رستم بیگی، ایناقی، nāqiĪ، امامی، شرف بیانی، رحمن بیگی، شیخ اسماعیلی، گشگی gaški، باشوکی(پازوکی)، نیریژی، قادر میرویسی و تایشهای (که این سه بعداً جزء گوران گردیدند و از طوایف جاف گوران محسوب میشوند.
گشکیها:
اکنون در حوزه استان کردستان (سنندج) سکونت دارند و تخته قاپی شدهاند. شیخ اسماعیلی از طوایف مقتدر و پرجمعیت جاف بودند که در اوایل قاجاریه محال اسفند آباد سنندج را به سردسیر خود اختصاص دارند گرمسیر را در سر قلعه و کنارههای رود عباسان و جیگیران میگذراندند، کوچ طولانی آنها که بالغ بر چهارصد کیلومتر راه پرفراز و نشیب را از میان طوایف متعدد جاف و سایرین طی کردند و به تعلیف دام در گرمسیر می پرداختند به سبب دام و جمعیت کوچ آنها که خسارات فراوانی را بر طوایف مسیر کوچ به دنبال داشت به سبب قدرت و وسعت دامنه کوچ و سوار و تفنگچی، جرأت اعتراض را از هر عشیرهای سلب کرده بود و به محض تذکر فردی اظهار میداشتند، (بیگوزه رو) یعنی کشتزار را مانند وسیله نقلیهای جابه جا کن و بردار، و این واژه حکایت از قدرت آنها داشت که امور غیر ممکن را با کنایه به طوایف مسیر کوچ گوشتزد میکردند و رعایت کشتزارهای راه کوچ و عدم ادامه ییلاق و قشلاق را برای خود امری نشدنی تصور مینمودند،
عاقبت طایفه ولدبیگی در ذیعقده 1313 ه.ق که در مسیر کوچ آنها بودند و در مسیر نیز همسایه محسوب میشدند با حملهای حساب شده سران آنها، سلسله کوچ شیخ اسماعیلیها را در هم گسستند و چنان ضربهای بر آنها وارد کردند که نه تنها برای همیشه تخته قابی شدند بلکه بالغ بر هزار خانوار آنها را به سبب عدم توانای بازگشت از میان طایفه مزبور به آن سوی سیروان کوچیدند و دویست خانواری در محال اسفند آباد تخته قاپی شدند که گروه اول جزء طوایف جاف مرادی و گروه دوم از طوایف منفرد منطقه کردستان محسوب میشوند.
باشوکی:
که آنها را (پازوکی) نیز نوشتهاند و در محال روانسر و کوه شاهو سکونت دارند از اوایل قرن سیزدهم هجری که فرزندان امان الله خان ولی به حکومت جاف جوانرود آمدند، و در دستگاه آنها نوکرباب شده و بنیچهای اردلان محسوب میشدند و روستاهای آنها به تملک فرزندان والی درآمد سران آنها از بین رفته و ترکیب طایفهای خود را از دست داده و اندکی کوچک عمدی کوه وا داشته و مابقی تخته قاپی و زراعت متوسطی داشتند.
این طوایف به جاف جوانرود مشهورند. اما طوایف جاف در پشت مرزهای کنونی ایران و عراق امروزی و عثمای گذشته که در سلیمانیه و لواء آن زندگی میکنند. و شیخان و هورین horin از مناطق کوچ آنهاست عبارتند از میکائیلی، هارون، اسمعیل عزیزی رشوبوری، ترخانی، شاطری، بیسری، بارویسی، شیخ اسماعیلی، عیسایی، صوفیوند، سدانی، بزاقی، باشوکی، آمالا، یوسفجانی، نورولی، کالی، تایجوزی، گلالی، پشت مالیه که بالغ بر چهارده هزار خانوار جمعیت دارند.
طوایف مزبور که بعدها به (جاف مرادی) معروف گردیدند و با این مشخصه از جاف جوانرود تمیز داده میشدند، در ابتدا جزء اتحادیه ایلات جاف محسوب میشدند و در عهدنامه سلطان چهارم (1032-1049 ه.ق) که برای اولین بار نام ایل جاف ذکر گردیده مقصود جاف بزرگ است و نام ایل جاف با این ذکر گردیده است.
سلطان مراد چهارم این ایل کهن سال ایرانی را به بهانه ایذاء قزلباش و سختگیری شاه عباس صفوی بر پیروان اهل سنت (ایل جاف پیرو مذهب اهل سنت هستند) تحت الحمایه قرار داده مسالمت نمود و طوایف پیوسته خویش را برای جدا ساختن و بر هم زدن یکپارچگی آنها با عنوان (جاف مرادی) مشهور ساخت طوریکه طوایف مستقر و ماندگار در ایران را (جاف جوانرود) گفتند.
عشیرت جاف که در تمام کردستان جنوبی به جنگجویان دلیر ورزیده و بیرحم شهرت دارند تا به حال کسی از تاریخ ایشان تقریباً چیزی نمیدانست و به قول سوون آنچه در این جا گفته میشود از روی مستند یکی از اعضاء خانواده حاکم ایشان به نام محمد علی بیگ پشتحال اهل قزل رابط واقع در منتهی الیه جنوبی کردستان است. این عشیرت معتقدند که تا سال 1700 میلادی در جوانرود ساکن بوده و در آن جا تحت سلطه والیان اردلان میزیسته اند. باری خواه اینکه اردلانها چشم طمع به ولایت بسیار حاصلخیز جوانرود دوخته و خواه از قدرت روز افزون جافها به وحشت افتاده بودند در صدد برآمدند تا بنیان حکومت خود را در این ولایت تحکیم بخشند، بر اثر این تصمیم کار این دو عشیرت به جنگ و جدال کشید و در نبردی که در آن رئیس این جاف و پسرش اسیر شدند و به قتل رسیدند، بقیهی رؤسای عشیر فرار را بر قرار ترجیح دادند و به زیر چتر حمایت پاشای کُرد سلیمانیه درآمدند به جز چند طایفه کوچک که در ایشان علاقه و پیوند با آب و خاک زادگاه قویتر از حس کنیه و عناد نسبت به اشغالگران (اردلان) بود. لیکن در میان اینها هم که مانده بودند بعضی از شاخهها، از جمله ایلات قدیم میرویسی، تایشایی tāyšaey، کلکنی، یوسفیار احمدی، کوئیک KOVIIK، نیرجی niresi و گرگ تایش چون نمیتوانستند بار سلطه والیا متفرعن اردلان را تحمل کنند پناهگاهی در میان عشیرت گوران یافتند. و نام ایشان را بر خود نهادند، به قسمی که اکنون به نام جاف گودان مشهورند.
پاشای کُرد سلیمانیه حمایت از رؤسای جاف را تقبل کرده و به طوایف مختلف ایشان اجازه داد که در بهار و پاییز گلههای خود را در امتداد مسیرهای که هم اکنون در اشغال ایشان است، یعنی در شمال به سوی پنجوین و در جنوب تا قزل رباط و خانقین بچرانند و در این مناطق ییلاق و قشلاق کنند. بدین گونه جافها تبعه دولت عثمانی شدند (اکنون تبعه دولت عراق) و هنوز هم به همان حال ماندهاند و میگویند این عشیرت بزرگ (یا اتحادیه از عشایر) در حدود یکصد هزار مرد دارد و پاشای ایشان که در حال حاضر(1914) محمود پاشا نام دارد مدعی است که در ظرف چند ساعت می تواند چهارهزار مرد مسلح را آماده کند.
جافها در زمستان، در مغرب شط سیروان و از خط خانقین – قزه تپه- صلاحیه تا کوههای قره داغ- و نیز در شمیران و در دشت شهرزور زندگی میکنند و قسمی از این عشیرت (در حدود 2000 خانوار) یکجانشن است و قسمت دیگر (در حدود 8000 خانوار) نیمه چادرنشین که در بهار گله های خود را به سمت شرق تا حدود سنندج و به سمت شمال تا سقز به چرا میبرند.
در نتیجه کرمانشاهان هم چنان مسکن اصلی طوایف جاف جوانرود گردید؛ و با عدم قبول مرزهای تحمیلی و به اصطلاح بین المللی همواره مرز فرهنگ و سیطره قوم کرد ایرانی را فراتر از نشانه و میلها دانسته و در حفظ آرمانهای خود کوشا بودهاند. فیروزان مینویسد: کرمانشاهان از مناطق مهم کُرد نشین ایران میباشد.
گفته میشود در اوایل قرن حاضر هنگامی که اتحادیه جاف هنوز یگانگی خود را از دست نداده بود، حدود چهل هزار خانوار را در برمی گرفت و از این ایل امروزه طوایف پراکندهای به جا مانده که بسیاری در کرمانشاه زندگی می کنند و از آن جمله ایل جوانرودی است که عمدتاً شامل طایف رستم بیگی است و در دهستان (شهرستان) جوانرود سکونت دارند ایل ثلاث؛ شامل طوایف قبادی، ولدبیگی، باباجانی نیز از همین اتحادیه به جا ماندهاند. بسیاری از افراد قبادی در دهستان ساکن شدهاند، ولدبیگی درروانسر، جنوب غربی جوانرود و جنوب یاینگان ساکن است و قشقلاق آن در سر قلعه قرار دارد.
وجه تسمیه ایل جاف
ایل جاف که پس از اسلام «جاوانیه» خوانده شدند و صاحب مروج الذهب نام و زیستگاه آنان را یادآور شده است به تصریح تمامی صاحب نظران دانشمند ایل، قبل از اسلام، افراد ایل وارد وارسته «جابان» سردار بزرگ و مشهور ایرانی بودند، که شرح برخوردها و جنگهای او افرادش را به تفصیل ابن اثیر نقل کرده است. جابان پس از جنگهای متعدد عاقبت در کنار رستم فرخزاد با برادرش مردانشاه در جنگ آلیس پس از نبرد ولجه کشته شد. بازماندگان ایل واردوی جابان(حاوانیه)، عنوان آنها در سیر تطور لغوی خود به تخیف «جاو» و «جاوی» گفته شد به سبب سختگیری و شدت عمل در مقابل قبایل عرب و ایادی دستگاه خلفای عباسی، کارگزاران عرب آنها را «جافی» گفتند که اسم فاعل عربی است و به معنی جفا کننده و جفا پیشته، خشن و تندخو یباشد و «جفاه» جمع آن است چنانکه با همین عنوان «جافی» که تکلم اعراب است در یادداشتهای دمرگان و ادمون و ... یاد شدهاند و به مرور در بین عامه ایل و سران بنا به خطاب اعراب جافی و جاف گفته شدند.
منشأ اصلی ایل جاف بدون شک زیستگاه کنون آنهاست که شواهد تاریخی و فرهنگی و اجتماعی فراوانی بر آنها دلالت دارد، ساختار قومی؛ شباهت کامل البسه مردان و زنان طوایف جاف با نقش برجستههای دوران قبل از اسلام مانند مادها و به ویژه ساسانیان، واژههای فراوان از فارسی دری و پهلوی درگویش و آداب و رسوم متداول در بین آنان که بر جا مانده از آیینهای قبل از اسلام است. اینها همگی دلیل واضح بر اسکان دیرینه و کهنسال قوم ایرانی جاف در این گوشه از کشورمان است.
جافها از بازماندگان طایفه جاودانیه کُرد هستند؛ که مواره در راه استقلال ایران و سرفرازی و یکپارچگی قوم خود فدایی بودهاند.
گزارشی که در این جا میبینیم تغییر و تحولاتی که در یکی از تیرههای ایل جاف هستیم که خود به طور مستقیم شاهد آن بودم چونکه من در میان اینان زندگی میکنم و چون رشته تحصیل ام انسان شناسی (مردم شناسی) است این خود میتواند یک نوع کار میدانی محسوب شود این مکان که این تیره در آن امورات خود را میگذراند و در آن بحث خواهیم کرد دشت ذهاب در شهرستان سرپلذهاب (حلوان) در استان کرمانشاه قرار دارد. خود دشت ذهاب یکی از مناطق گرمسیر این تیره محسوب میشود با توجه به آنکه من در میان آنها زندگی میکنم کاملا در جریان هستم که ایلها چه سختی و مشکلاتی را تحمل میکنند. در این تیره هر خانوار حدوداً 70 رأس گوسفند و حدوداً 30 رأس بز و یک گاو و 2 والی 3 تا الاق و حداکثر 4 سگ و ... دارند. و تعداد جمعیت هر خانوار 7 نفر کمتر یا بیشتر هستند خانههایی که افراد در آن زندگی میکنند قبل از انقلاب گلی و سقف آن چوبی اما بعد از انقلاب با اجرای طرح هادی بنیادمسکن انقلاب اسلامی خانهها با مصالح رایج امروزی مثل آجر و تیر آهن بازسازی شدند.
قشلاق و ییلاق
با تمام شدن فصل زمسان و فرا رسیدن فصل بهار افراد هر خانوار به دو دسته تقسیم می شدند؛ یک دسته درگرمسیر (قشلاق) میمانند و دستهای دیگر قبل از کوچ خود را برای این کار آماده میکنند آماده کردن خود در زمینههای هم چون مشخص کردن مقدمات کوچ، تعداد نفرات عازم شده- آماده کردن هزینههای دخل و خرج سفر تا مقصد، ... میباشد. کوچ از اواسط فروردین انجام میشود و این خود بستگی به شرایط آب و هوایی دارد. مثلاً اگر سالی خشک باشد کوچ در اول فروردین انجام میشود اما نه اگر سال، سال خوبی از نظر آب و مرتع داری باشد کوچ همان اواسط فروردین انجام میشود. مثلاً اگر به این نکات توجه نکنند که میکنند چون تجربیات سالیان سال دارند، کار یک سال دو سال نیست، ممکن است گله در طول سفر دچار سیل، سردی هوا شود و باعث تلفات جانی و مالی شود بنابراین این خود میطلبد که ایل داری بر اساس یک نظم و قاعددهای خاص و تعامل افراد که چون با هم عشیرت هستند این کار شدنی است. و همین وجود نظم و تعامل افراد در ایلات هست که ما هنوز، هنوز شاهد وجود ایلهای بزرگ هستیم. بنابریان دستهای که میخواستند در این کوچ باشند صبح زود (هنگام به صدا درآمدن آواز خروسها) سفرخودرا شروع میکنند سفری که نصف سالی به طول میانجامد البته ییلاق تیره در دهستان دالاهو (کرند غرب) میباشد از مبدآ تا مقصد حدوداً 2 شبانه روز طول میکشد، اسکان هر خانوار که سیاه چادرها را در آن جا برپا کنند مشخص است.
حتی آن محلی که گله در شب در آن جا اتراق می کنند را به خوبی می شناسند(چرا که از لحاظ ایمن بودن، در کنترل کردن گوسفندان، محافظت از آنان تأثیر دارد)، لباس مردان از جنس پشم وگوسفندان است و مسلح به سلاح گرم و سرد هستند سلاحی که برای دفاع از خود و گله در برابر هجوم حیوانات درنده و دزدانی که هرساله در کمین مینشینند که از غفلت افراد استفاده و تعدادی از گله را به سرقت ببرد. بنابراین با فرا رسیدن شب افراد چهار طرف گله به محافظت مینشینند در این نگهبانی سر و صدای سگها در وجود خطر حمله (حیوانات و دزدان) افراد را همراهی میکنند.از الاق و قاطر در حمل بار استفاده میکنند حتی آتش را هم در شب به نشانه با خبر بودن افراد بر پا میکنند و ممکن است برای نیاتی هم چون گرم کردن خود و غذا نیز نیز میتواند باشد.
بنابراین با روشن هوا گله به راه خود ادامه میدهد و با طی 2 شبانه روز خسته کننده افرد وارد محل های اسکان شده میشوند و در آنجا سیاه چادر بر پا میکنند نشستن زیر سیاه چادر بسیار لذت بخش خواهد شد زمانی که باران بهاری از لابه لای آن (که از جنس موی بز تهیه شدهاست) به داخل ریزش کند. در این جا هم مردان و هم زنان کار خود را به خوبی میدانند و یک تقسیم کار دقیق و حساب شده دارند و نوعی مردسالار هست کارهای مردان مثل نگهداری از گله و تهیه هیزم و ... کارهای زنان مثل پختن غذا، دوشیدن شیر و مسئول تبدیل کردن آن شیر به انواع فرآوردههای دامی (روغن گیری- ماست، دوغ، ....) آوردن آب با مشکهای که (جنس این مشک از پوست بز هست و تهیه آن هم بر عهده زن) و جنس پوستی که روغن در آن نگهداری میکنند از جنس پوست گوسفند است که این کار هم بر عهده زنان هست.
مدت اسکان تا اواسط مهرماه و با بروز سرما کوچه ییلاقی به پایان میرسد و به همان شیوهای که رفتند و با همان شیوه نیز بر میگردند.
قشلاق:
قشلاق این تیره در دشت ذهاب هست. دستهای که گفتیم در قشلاق ماندند مسئولیت اینان مثل دیگری بشیار مشکل است آنان روزهای زیادی زیر آفتاب سوزان به جمعآوری علوفه می پردازند تا انبار حیوانات در زمستان پر باشد.از آداب و رسوم افرد ایل نسبت به هم خیلی ترحم دارند، تعاملات زیاد باعث شده حتی افراد که در طول روز بار همدگیر را میبینند شب نشینیهای هم داشته باشد، عیادت کردن از بیمار با بردن هدیه کله قند و ... اکثر غذاهای که میل می کنند محلی هست، پوشیدن لباس در مراسمات گوناگون متفاوت است. مثلاً لباس عروس، لباس عزا، .... جداگانه دارند.
اقتصاد: یک نوع اقتصاد خود کفا دارند آنان مایحتاج زندگی خود را از دام و زمینهای کشاورزی تأمین میکنند.
تحصیلات: اکثر افراد بیسواد هستند چون زندگی ایلی این را میطلبد که بیسواد باشند چون کار کوچی نیاز به تمام افراد دارد و نمیتوانند در یک جا ساکن بمانند امکان تحصیل و سواد آموزی مقدور نیست.
آیا این روند هنوز هم در حال حاضر ادامه پیدا کرده؟ با گسترش زندگی ماشینی که انقلاب صنعتی آنرا پدید آورد و نیز گسترش وسایل ارتباط جمعی و افزایش میزان آگاهی افراد، با گسترش شهرنشینی و تأثیراتی که شهرها بر الگوی زیست افراد روستا داشته است چه در رفتار و آداب و رسوم افراد ... این تیره نیز از این تغییرات مستثنی نبوده است و تغییرات چشمگیری در آداب و رسوم، رفتار و شیوه زیست افراد را بوجود آورده است.
مثلاً در گذشته افراد محصولات زراعی خود را دسته جمعی و با سادهترین شیوه ممکن انجام میدادند. اما امروز این شیوه عوض شده و تا حدودی ماشینی شده است. امروزه میزان تحصیلات در میان جوانان چه دختران و چه پسران در حال افزایش است. این خود روی شیوه ازدواج که در گذشته دختر و پسر که تو کوچه بازی میکردند مهریهای آنها توسط والدین تعیین شده بود با وجود اینکه حتی دختر و پسر یکدیگر نمیپسندیدند چون اجبار بود از طرف والدین ازدواج میکردند) تأثیر گذاشته است یک دختر با تحصیلات آکادمی در شأن خود نمیبیند که با یک بیسواد، چوپانی ازدواج کند در واقع توقعات رفته بالا، و این قضیه هم در مورد آقایان هم صدق میکند بنابراین ازدواج از دست والدین خارج شده و به شیوه امروزی و کاملاً آگاهانه انجام میشود به تبع این قشر تحصیل کرده ها زیاد میشوند و فرزندانی را به شیوه خود تربیت میکنند نه به شیوه اجدادی (دنبال کوچ که چوپان و ... شود).
حتی افرادی که به هر نحوی از ادامه تحصیل خودداری کنند. به شهرهای صنعتی (تهران) به دنبال کار راه میافتد ایشان یا در همان شهر ازدواج میکنند (بنابراین ازدواج درون قبیلهای و ایلی دیگر وجود ندارد) می مانند یا اگر برگشتند در شهر خود مشغول کار میشوند و دنبال دامداری و زندگی ایلی نمیروند.
بنابراین در حال حاضر این تیره با این شرایط پیش آمده یکجانشین شده آن هم به صورت روستاهای دور از هم، در واقع چارهای جزء این نداشت وافراد کم کم از دام خود میکاهند و یا به طور کلی آن را می فروشند و پس از فروش دام یا در همان روستا میمانند و به کار زراعی به شیوه ماشینی پرداخته اند. واقعاً برای افرادی که سالیان سال با طبیعت بوده و در هوای آزاد و به دور از زندگی ماشینی امروزی بوده بسیار مشکل است که بخواهد در شهر زندگی کند قبلاً تو خانههای بزرگ بوده الان بخواهد در خانههای کوچک زندگی کند و این کار برای آنان مثل زندان میماند. عدهای که به شهر رفتند در یک زمان موقت وارد روستا در خانههای که یادآور زندگی اجدادی میاندازد، میشدند آن هم برای کارهای کشاورزی، پس از انجام کارهای مربوط به کشاورزی مثل کاشت و داشت و برداشت دوباره وارد شهر میشوند.
بنابراین دیگر خبری از زندگی ارباب و رعیت نیست.
افرادی که در روستا هستند و گلهدارند دو دسته هستند عدهای که کار خرید و فروش دام و پروزش آن به شیوه صنعتی هستند عدهای دیگر دستهای هستند بازماندگان از آن تیره که زندگی کوچی داشتند تعدادی گوسفند را در حد بخور و نمیر دارند و دامها را در زمستانها و بهار را در کوههای اطراف روستا و در تابستان و پاییز در زمینهای کشاورزی مشغول چرای دام هستند جالب اینجا است که تعداد این افراد نیز با کهولت سن نیز رو به کاهش هست و دیگر نیروی (جوانان) نیست که شغل آنان را ادامه بدهند به علتهای که در متن آوردیم جوانان از زندگی کوچی دوری جستهاند.
تذکر! من از تمامی تیرهای تشکیلدهنده ایل جاف که قسمت زیاد آن در جوانرود و قسمتی در سنندج هست خبر ندارم که چنین وضعیتی را که یکی از تیرهای ایل جاف در دشت ذهاب تجربه کردهاند به سر آنها آمده یا نه.
این خود میتواند موضوع جالبی برای ما انسان شناسیها (مردم شناسیها) باشد به نحوی با یک کار میدانی این وضعیت را بررسی کنیم.
فهرست منابع
ایلات و طوایف کرمانشاهان
شامل
«اوضاع اقلیمی، تاریخی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی....»
تألیف: محمدعلی سلطانی
و
گزارش (میدانی) از تغییر و تحولت در یکی از تیره های ایل جاف در دشت ذهاب شهرستان سرپلذهاب